Nim Sa at.
(By:
Sahar Rezaei)Gerye kon va
bogzar...ya dar ra ghofl kon...va aram begir va
deraz bekesh...fekreto be saghf
motemarkez kon...roya bebin
na manande hameye mardom...saadat ra
pazira bash...saghf
meydan nabardast.
nim saat ,nimsaat...nim saat va sedaye
barkhorde
ghatarha...rahat nim saat nist...nim
saat ye soal nist...pasokh
niz nist...nim saate bedon to nim
saat...nim saat man va on
nimsaat...har kodom az ma dar arze nim
saat bayad be rahe
khodash beravad.
ghamgin bash mesle hame...mesle
royaha...man khodam
nistam...in meydane mobareze man
nist....mesle dood besoz
ya ghamgin bash(mesle chizi ke misoze
vali shole
nadare)...va royaye man niz nist...ya
barani dar
cheshmhayam.
baz khaham gasht, baz khaham gasht.
By : Sahar Rezaei
Send Mail to sahar
Send Mail to Admin
By : M.I.L.A.D (ADMIN)
ما را نخواهند گرفت
ما را
نخواهند گرفت
آنها ما را نخواهند گرفت
ما را نخواهند گرفت
از همین جا
بیا با هم پیمانی ببندیم
تو و من بیا با هم صادق باشیم
ما فرار خواهیم کرد و چیزی نمی تواند ما را متوقف کند
حتی شب که اطراف ما را پر کرده
به زودی اینجا پر از خنده و سر و صدا خواهد شد
در بالای ابرها و حتی کوه ها
ما بر روی راه های خالی خواهیم دوید
ستارگان از آسمان با روی تو خواهند تابید
هیچ چیز نمی تواند این را متوقف کند نه حالا که من تو را دوست دارم
آنها ما را نخواهند گرفت
آنها ما را نخواهند گرفت
هیچ چیز نمی تواند این را متوقف کند نه حالا که من تو را دوست دارم
آنها ما را نخواهند گرفت
آنها ما را نخواهند گرفت
آنها ما را نخواهند گرفت
ما فرار خواهیم کرد همه چیز را ساده در نظر بگیر
شب به پایان خواهد رسید و فرشتگان نگهبان ما هستند
ما به جلو می دویم چهار راه ها خالی هستند
عشق من برای
تو همیشه تا ابد
فقط من و تو بقیه چیزها نا چیز اند
ما بر نمی گردیم ما به آنجا بر نمی گردند
آنها درک نمی کنند
آنها درک نمی کنند
By Admin
مسخره ها ( اکنون می توانی مرا ببینی؟)
By : Saeid Ataei
اکنون می توانی مرا ببینی؟
می توانی ببینی؟
تمام این اشک ها در هوا
چه کسی می تواند بگوید کجا خواهند ریخت؟
از میان جنگل های شناور در هوا
از برخورد با دریای باز و غلتان
بوسه ای بنواز، من از میان هوا می دوم
گذشته را ترک کن، هیچ جایی را پیدا نکن
جنگل هایی شناور در هوا
مسخره ها کاملا اطراف تو را گرفته اند
مسخره هایی که فقط اجازه می دهند تو بفهمی
کجا به احساساتت اجازه دادی که از تو دور شوند؟
مسخره ها کاملا اطراف تو را گرفته اند
یک صلیب ، من نیاز دارم آنرا حمل کنم
تمام این ناامیدی تیره و زشت و بیرحم
این یک وضعیت اضطراری و حیاتی است
آیا تو چشمانت را از من پنهان نگاه می داری؟
چشمانت را باز کن و اکنون مرا ببین
اکنون می توانی مرا ببینی؟
می توانی ببینی؟
اکنون می توانی مرا ببینی؟
می توانی ببینی؟
اکنون می توانی مرا ببینی؟
می توانی ببینی
اکنون می توانی مرا ببینی؟
اکنون می توانی مرا ببینی؟
جنگل هایی شناور در هوا
مسخره ها کاملا اطراف تو را گرفته اند
می توانی ببینی؟
اکنون می توانی مرا ببینی
مرا اینجا در هوا ببین
هیچ جایی صبر نکن
اما با آگاه بودن صبر داشته باش
من رازهایی دارم، فاش نخواهم کرد
ببین مرا درحالیکه دارم برایت آرزو می کنم
اگر من سپس کارم را انکار کردم
تفکر کن یا پس از آن آرزو کن
اگر من از تو خواستم که نمانی و توقف نکنی
مسخره هایی که فقط اجازه می دهند تو بفهمی
کجا به احساساتت اجازه دادی که از تو دور شوند؟
مسخره ها کاملا اطراف تو را گرفته اند
یک صلیب ، من نیاز دارم آنرا حمل کنم
تمام این ناامیدی تیره و زشت و بیرحم
این یک وضعیت اضطراری و حیاتی است
آیا تو چشمانت را از من پنهان نگاه می داری؟
چشمانت را باز کن و اکنون مرا ببین
اکنون می توانی مرا ببینی؟
می توانی ببینی؟
اکنون می توانی مرا ببینی؟
مسخره ها کاملا اطراف تو را گرفته اند
کنون می توانی مرا ببینی؟
می توانی ببینی
اکنون می توانی مرا ببینی؟
می توانی ببینی؟
اکنون می توانی مرا ببینی؟
By : Saeid Ataei
Send Mail to Saeid
Send Mail to Admin
How Soon Is Now?
(By:
Sahar Rezaei)
کمروئيم که مجرم همگانيست
من پسر و وارث هيچيم
وقتي سکوت کرده اي
چگونه ميتواني به من بگويي راه غلطي را که ميروم
من بشري هستم که نياز به دوست داشتن دارد مثل همه
من پسر و وارث
کمروئيم که مجرم همگانيست
من پسر و وارث هيچيم
وقتي سکوت کرده اي
چگونه ميتواني به من بگويي راه غلطي را که ميروم
من بشري هستم که نياز به دوست داشتن دارد مثل همه
مکاني وجود دارد که اگه شما بخواهيد برويد
تو مي تواني کساني را ملاقات کني که واقعاتو را دوست دارند
پس برو و روي پاي خودت بايست
و از خودت ارثي بجاي بگذار
وبرو خانه
وگريه کن
وتو مي خواهي بميري
وقتي مي گويي اين اتفاق در حال افتادن است
دقيقا منظورت چه زمانيست؟
بدان که من خيلي منتظرت بودم
و همه اميدم برباد رفت
وقتي سکوت کرده اي
چگونه ميتواني به من بگويي راه غلطي را که ميروم
من بشري هستم که نياز به دوست داشتن دارد مثل همه
By : Sahar Rezaei
Send Mail to sahar
Send Mail to Admin
همه چيزهايي
که او گفت (By:
Sahar Rezaei)
همه چيزهايي
که او گفت
همه
چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
دور سرم چرخيد
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
دور سرم چرخيد
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
اين کافي نيست
من شديدا
فريب خوردم وعقل از سرم پريده
اگه من درخواست کمک ميکنم اين تنها دليل بودن با توست
بودن باتو چشمانم را بازکرده
مي شه من باور کنم يه همچين شگفت خارق العاده را ؟
از خودم مي
پرسم که چطور
چشمانم را بسته نگاه ميدارم اما نمي توانم تورااز ذهن پاک کنم
مي خواهم پرواز کنم به جايي که فقط من و تو هستيم
هيچ کس نيست و ميتونيم ازاد باشيم
همه چيزهايي
که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
دور سرم چرخيد
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
دور سرم چرخيد
همه چيزهايي که او گفت
اين کافي نيست
همه چيزهايي
که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
من گيج شده
ام و احساس گوشه گيري ميکنم و اين احساس بيشتر مي شود
انها مي گويند مقصر منم. من او را مي خواهم خيلي
مي خواهم بروم به جاي خيلي دور جايي که خورشيد و باران است
و باران روي صورتم بريزد و تمام شرم ها و خجالت ها را بشورد
وقتي انها مي ايستند وزل مي زنند -نگران من نباش
زيرامن احساس ميکنم براي او چيزي که او احساس مي کند براي من
من ميتونم سعي کنم که وانمود کنم و ميتونم سعي کنم که فراموش کنم
اما بيرون رفتن او از سرم من را ديوانه مي کند
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
دور سرم چرخيد
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
دور سرم چرخيد
همه چيزهايي که او گفت
اين کافي نيست
همه چيزهايي
که او گفت
مادرمرا نگاه مي کند
مي گويد تو چه مي بيني؟
اري من عقلم را از دست داده ام
پدر مرا نگاه مي کند
ايا من ازاد خواهم شد؟
ايامن از خط عبور کرده ام ؟
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
دور سرم چرخيد
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
همه چيزهايي که او گفت
دور سرم چرخيد
همه چيزهايي که او گفت
اين کافي نيست
همه چيزهايي که او گفت
By : Sahar Rezaei
Send Mail to sahar
Send Mail to Admin
اجرای آزمایشی به مدت کوتاه